شما از چه میترسید؛ صحبت کردن در میان جمع، تنهایی، تغییر شغل، تصمیمگیری، دوری از یک عزیز و... ؟ البته ترس همیشه هم آزاردهنده نیست و در حقیقت باید وجود داشته باشد تا ما را متوجه خطرهای پیرامونمان کند. ما اغلب هنگامی که در کاری یا راهی ناآشنا قدم برمیداریم و مسیر جدیدی را انتخاب میکنیم، دچار ترس و نگرانی میشویم و این ترس معمولا باعث میشود که از پیشرفت بازبمانیم. اما راه رهایی از اینگونه ترسها این است که به خود بگوییم:«بترس، اشکالی ندارد اما رها نکن و به راهت ادامه بده.» ما معمولا سعی میکنیم با انتخاب آسانترین راه از درگیری با موانع خودداری کنیم و به زندگی محدود پیشین خود ادامه دهیم، چون ترس مانع از این میشود که راه پیشرفت را که اغلب نیز سختتر است انتخاب کنیم. مقاله زیر به بررسی راهکارهای مقابله با ترس پرداخته است که از نظرتان میگذرد.
بسیاری از ما معتقدیم که زندگی کنونی ما آن چیزی نیست که واقعا خواهان آن هستیم؛ باید تغییری رخ دهد ولی ما تا این لحظه قادر نبودهایم گامهای ضروری و اساسی را در این راه برداریم. شرایط ما هرچه میخواهد باشد؛ مهم این است که ما اکنون آماده و خواهان پذیرفتن مسئولیت مهمی برای زندگی خود هستیم. البته کار آسانی هم نیست و جرات زیادی لازم است تا بتوانید زندگی را طبق دلخواه خود تغییر دهید. موانع زیادی هم سر راه شما قرار خواهد گرفت. اما نترسید! اگر واقعا بخواهید با انجام تغییراتی در رفتار خود میتوانید موفق شوید.
در حقیقت در عمق هر یک از ترسهای شما ترس دیگری وجود دارد؛ ترس از آنکه شاید نتوانید از عهده مشکلات و حوادثی که در زندگی وجود دارد، برآیید. در موقعیتهای مختلف معمولا به جای اینکه بتوانید بر ترس خود غلبه کنید با خود میگویید:«من نمیتوانم از عهده این مسئولیت برآیم، من نمیتوانم تنها بمانم، من نمیتوانم بیکار بمانم و...»بنابراین بسیاری از ترسهای ما را همین «نمیتوانمها» تشکیل میدهند. اگر شما میتوانستید از عهده هر حادثهای که در زندگی رخ میدهد برآیید، دیگر چه جای ترس باقی میماند؟ اما بدون اینکه لازم باشد حوادث را کنترل کنید، میتوانید با همه ترسهایتان کنار بیایید. دیگر لازم نیست که کنترل کنید دوستانتان چه میکنند، چرا والدینتان اشتباه فکر میکنند، نگران این باشید که در یک مصاحبه کاری چه اتفاقی میافتد، کار جدیدتان چگونه پیش خواهد رفت و...تنها کاری که باید انجام دهید افزایش اعتمادبه نفس خودتان است که به شما تسکین خاطر میدهد که میتوانید از عهده هرآنچه بر سر راهتان قرار میگیرد، برآیید.
هربار که احساس ترس و نگرانی کردید به خاطر بیاورید علت این است که برداشت خوبی از خودتان ندارید و سعی کنید اعتمادبهنفستان را افزایش دهید. ما معمولا با خود میاندیشیم که چرا نمیتوانیم به اندازه کافی اعتمادبهنفس داشته باشیم. در واقع بسیاری از ترسهای ما غریزی هستند و وجود آنها از آن نظر که میتوانند ما را در برابر خطرات مصون نگاه دارند، برایمان مفید هم هستند. اما ترسهایی که مانع تکامل ما میشوند مخربند. یکی از دلایل وجود اینگونه ترسها نیز ریشه در تربیت ما در دوران کودکی دارد. والدین و مربیان معمولا به جای تشویق ما برای برخوردار بودن از شهامت بیباکانه برای انجام بسیاری از امور، دائم به ما گوشزد میکردند که «مواظب باش»! و این پیام برای ما دو معنی دربرداشت؛ یکی اینکه اطراف تو پر از خطر است و دیگر اینکه تو نمیتوانی از عهده این خطرات برآیی. اطرافیان ما در حقیقت با اینگونه پیامها میخواهند بگویند که اگر اتفاقی برای تو بیفتد ما نگران و مضطرب میشویم و بدینترتیب کمبود اعتمادبه نفس خودشان را به ما نیز منتقل خواهند کرد.
اما آنچه بیشتر مهم است این است که اکنون بتوانیم اعتمادبهنفس داشته باشیم زیرا یافتن علت واقعی به وجود آمدن ترسهای کنونی ما خیلی مهم و مشخص نیست و هیچ وقت نمیتوان حکم قطعی و کلی برایشان صادر کرد بنابراین دانستن آنها الزاما موجب تغییر آنها نمیشود. اگر مسئلهای شما را آزار میدهد بهتر است از همان نقطهای که هستید، شروع کنید و گامهای ضروری را بردارید بنابراین به جای صرف انرژی زیاد برای یافتن اینگونه «چرا»ها هماکنون شروع کنید و اعتمادبهنفس خود را افزایش دهید تا به جایی برسید که بتوانید بگویید:«هر اتفاقی در هر موقعیتی که میخواهد بیفتد، من از عهده آن برخواهم آمد!»برای شروع نیز منتظر هیچاتفاقی نباشید. بسیاری از ما برای شروع هر کاری ابتدا میگوییم باید صبر کنم تا ترسم بریزد.
وقتی نترسم آن وقت میتوانم کار جدیدم را شروع کنم. اما باید بدانید هنگامی که از انجام دادن کاری میترسید، تنها راه نجات این است که آن کار را انجام دهید. هنگامی که با موقعیتهای خاصی از زندگی خود روبهرو میشوید ترستان نیز از آنها خواهد ریخت؛ یعنی ابتدا «اقدام» مهم است و بعد ترستان ناپدید میشود. فقط زمانی میتوانید احساس بهتری از کاری که میخواهید بکنید داشته باشید که بروید آن را انجام دهید. بدینترتیب اعتمادبه نفس خود را تا حد زیادی افزایش میدهید و هنگامی که ترستان کاهش یافت، آن قدر احساس خوبی پیدا میکنید که تصمیم میگیرید کار دیگری را هم آغاز کنید.
البته فراموش نکنید که این فقط شما نیستید که هربار میخواهید در حوزهای ناآشنا گام بردارید دچار هراس و نگرانی میشوید و احساس ترس میکنید؛ بلکه بسیاری از افراد دیگر نیز مانند شما هستند. اگر شما تا به حال از عهده ترسهای خود برنیامدهاید شاید به این دلیل بوده است که به خوبی با حقایق ترس آشنایی نداشتهاید و ترس را به عنوان نشانی برای شکست تفسیر کردهاید؛ اما ترس به معنای شکست نیست بلکه لازمه شروع راههایی است که ما نسبت به آنها آگاهی لازم را نداریم. به علاوه، گذشتن از ترس به مراتب با وحشت کمتری همراه است تا زندگی کردن با احساس ترس، که ناشی از احساس درماندگی ماست.
در واقع از ترس نمیتوان فرار کرد بلکه فقط میتوان آن را پذیرفت و راه صحیح برخورد با آن را یافت.
بعضیها ادعا میکنند که هرگز نمیترسند! اما در مقابل اینگونه افراد باید گفت که آنها تنها نام دیگری بر ترسهای خود گذاشتهاند. اینگونه افراد اعتراف میکنند که هیجانزده میشوند، بسیاری اوقات ناآرام هستند و احساس خوبی ندارند. آنها نمیدانند که در واقع اینگونه حالاتشان نیز ناشی از ترس نهفته در وجودشان است. در واقع از ترسهای خود نترسید! همه ما میترسیم و این هیچ اشکالی ندارد اما آنچه مهم است نوع برخورد ما با ترسهایمان است و اینکه نگذاریم ترس مانعی برای پیشرفت و انجام کارهایمان باشد.
سازگاری با شرایط
یکی از مهمترین راهها برای کاهش ترس این است که بتوانید نسبت به شرایط و موقعیتهایی که برایتان پیش میآید و در مجموع با شرایط خود سازش داشته باشید و احساس خصمانه و ستیزهجویانهای نسبت به آنها نداشته باشید زیرا در این صورت نمیتوانید پیروز شوید. در واقع زندگی گاه شرایطی را برای ما رقم میزند که خارج از کنترل ماست. اغلب وقتی ما با تمام توان خود در حال پیشروی در مسیری مشخص هستیم ناگهان یک اتفاق، همه چیز را دگرگون میکند. این اتفاقات غیرمترقبه یا حتی احتمال وقوع آنها منبع بزرگی از ترسهای ما را تشکیل میدهند ولی بهترین راه در مقابل اینگونه حوادث این است که آنها را بپذیریم؛ پذیرفتن یعنی مقاومت را کنار گذاشتن و از طریق دید و برداشت تازهای نسبت به دنیا از امکانات دیگری که زندگی در اختیارمان میگذارد، بهره گرفتن.
پذیرفتن یعنی که با جسمی آسوده و راحت و با صبر و حوصله موقعیت را بررسی کردن و از هیجان و نگرانیهای خود کم کردن. این روش علاوه بر اینکه مزایای روحی زیادی دارد و احساس بهتری به ما میدهد از لحاظ جسمی نیز بسیار مفید است و باعث میشود کمتر به ناراحتیهای ناشی از ترس و هیجانات روحی مانند زخم معده، سردردهای عصبی مانند میگرن، ضعف عمومی و... مبتلا شویم. اما برعکس، نپذیرفتن شرایط و مقابلهکردن خصمانه با آن یعنی قربانی شدن؛ «چرا این اتفاق برای من افتاد؟»، «چرا همیشه من شکست میخورم»، «چرا بدشانسی آوردم»و... یعنی جنگیدن با شرایط پذیرفتن سبب تنش، خستگی، هدررفتن انرژی، دگرگونی و از همه بدتر بیتفاوتی میشود.
در واقع پذیرفتن شرایط تنها امید ماست و تنها راهی است که ما را در کنار آمدن با ناامیدیها و طردشدنها و فرصتهای
از دست رفته زندگی روزمره یاری میکند؛ همچنین داروی سحرآمیزی است که به ما کمک میکند تا با عمیقترین و درونیترین ترسهای خود مدارا کنیم. در واقع همانگونه که باید دردها و ناراحتیها و بیماریهای جسمانی خود را بپذیریم، همانطور باید دردها و ترسهای روحی خود را هم قبول کنیم. در غیر این صورت همانگونه که نپذیرفتن بیماری و درمان نکردن آن ما را میکشد، ترس و نگرانی نیز ذرهذره ما را از بین میبرد و تمام لحظاتمان را نابود میکند. هنگامی که میپذیریم در شرایط بدی قرار داریم یعنی شروع میکنیم به دنبال راهحل تا بتوانیم راههای سازندهای را برای مبارزه با دگرگونیها پیدا کنیم. این یعنی از موضع قدرت و نه از موضع ضعف عمل کردن و به این معناست که باید انعطافپذیر بود تا بتوان امکانات مختلف را بررسی کرد و بهترینشان را برای تکامل شخصی برگزید. هنگامی که ما در شرایط سختی قرارمیگیریم و مشکلات زیادی برایمان پیش میآید، شروع به غصه خوردن و بیتابی میکنیم اما خودمان هم بعد از مدتی از این غمو غصه خوردنهای زیاد خسته میشویم و دنبال راهی برای نجات از آن میافتیم.
هرگاه توانستید برمشکلات کوچک روزانه خود مسلط شوید، آمادگی مقابله با امور جدیتر و بزرگتر زندگی را نیز خواهید یافت و متوجه خواهید شد که چون به توانایی خود در کنار آمدن با زندگی اعتماد بیشتری پیدا کردهاید، به تدریج از میزان ترس شما نیز کاسته میشود.
psychologiesmagaziny